ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند


ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند


ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند


ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند


مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند

مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
ای عفی الله خود نصیب من کله واری نماند
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند